محل تبلیغات شما



آرمان جاویدان

گفتار یکم

سال 1383 است. از آن سالهاییست که در آبخوست کیش رهنوردان بسیاری نه تنها از سرتاسر ایران که از کشورهای نیمروزین شاخاب پارس نیز آمده اند. از آنجایی که دوستی داشتم که از دهه 60 برادر بزرگش مغازه داری در کیش را آغازیده بود ، بسیار به آنجا می رفتم و کاری چندین هفته آنجا بودم. با آغاز روز چون دوستم به مغازه می رفت من نیز به همراه او به مغازه می رفتم چرا که با گرمای آنجا جای دیگری برای رفتن نبود! دوست من و برادرش در سال 1383 به من چنین می گفتند :

در کیش ما از همه جا رهنورد داریم. از جاهایی از ایران که ناگریز نامش را هم پیش از این نشنیده بودیم. ناگریز از روسیه و تک و توک از کشورهایی اروپایی هم که تا دبی آمده اند اینجا پیدا می شوند. در میان همه این رهنوردان که از شهرها و ناگریز کشورهای گوناگون هستند ، مشتریان تبریزی با دیگران واگردان(متفاوت) هستند. از آغاز که از در اندر می شوند می شود گمان برد که تبریزی هستند. آنان سنگین هستند و هرگز در رفتار و سخنانشان لودگی دیده نمی شود. هرگز برای کاست(تخفیف) خود را سبک نمی کنند. با اینهمه تاکنون ندیده ام کالایی بخرند که شایسته نباشد. همیشه بهای کالاها را از چندین مغازه دیگر گرفته اند و شنوادان(اطلاعات) آزگاری(کاملی) از آن دارند. آنگاه که کالایی را شایسته یافتند مانند یک جنتلمن بهای آنرا می پردازند و اگر کالایی را شایسته ندانند به مفت نیز نخواهند خواست.

گفتنی است که آن دوست ما از بُن آذری نبوده است که بخواهد از همشهری های خود نیک بگوید. خانواده او از استان گیلان و شهر صومعه سرا بودند. خود وی نیز در تهران زاده و بزرگ شده بود. ما چنین سخنی را به دیسه(شکلی) دیگر بارها از سگالشگران(مشاوران) املاک و راننده های تاکسی نیز در کیش بارها شنیده ایم.

گفتار دوم

پاییز سال 1396 است. دلار دارد به چابکی بالا می رود. در یک تاکسی که میان چارک و بندر شاه عباس بزرگ را می پیماید گفتگوی اندازه داری(اقتصادی) در میان است. ماشین جهار رهنورد دارد. بجز من از میان سه رهنورد دیگر ، دو تا بندرعباسی است و یکی کرمانی. راننده نیز زاده و بومی بندرلنگه است و در گفتگویی در یافتم که از برادران سنی ما است. راننده می گوید :

همه این شلوغی ها و بدبختی ها بازخواهد پایید و گردهم آمدن مردن در شهرهای گوناگون بیهوده است. تا هنگامی که تبریز بپا نخزید هیچ چیز دگر نخواهد شد.

من که تا پیش از شنیدن نام تبریزی نیمه خواب در چرت زدن بودم با شنیدن نام تبریز(شهر شماره یک ایران و جهان) گوشهایم تیز شد و آزگارا بیدار شدم که ببینم در نیمروز ایران و در کرانه های شاخاب پارس ، آنها از تبریز چه می گویند.

رهنورد کرمانی که چنین می گفت که در کیش کارگری می کند و به روستایش در کرمان می رود نیز در نیروداد(تایید) سخن راننده گفت : ها والله ، ما هم تو روستا همیشه همینو می گیم. دو رهنورد بندرعباسی نیز در نیروداد(تایید) سخن آنان افزودند : تبریز اجاق و شهر امید ایرانیان است. تا تبریز کاری نکند بخاری از هیچکس بلند نمی شود. دلاویز اینجاست که آنها از آشکوب های(طبقات) پایین انجمن(جامعه) بودند نه دکتر یا استاد دانشگاه. جایگاه و برند تبریز آنچنان است که ناگریز در شهرهای نیمروزین ایران هم همه جایگاه تبریز را می شناسند.( بازنمایی می کنیم که آماژ ما از این نوشته ، نشان دادن جایگاه بلند و بی مانند تبریز در دل ایرانیان است و ما را با سخنان ی کاری نیست).

گفتار سوم

هر یک از ایرانیان در درای زندگی دست کم یکبار گذرش به تهران می افتد. با آنکه شهر شماره یک ایران(و جهان) تبریز است ، با اینهمه تهران پایتخت برگزیده شده و ایرانیان برای کار گهگاهی به آنجا می آیند. کسانی که به تهران آمده اند یا در تهران می زیند آگاه هستند که اگر بیش از نیمی از مردمان تهران آذری نباشند ، دست کم نزدیک به آن ، آذری هستند. اندازه داری(اقتصاد) تهران که بی گمان در دست آذری هاست و یکی دوسالی هم هست که برادران ایرانی کُرد نیز جای خود را در فروش و پخش میوه در تهران باز کرده اند. همچنین اگر از یک زاده تهران بپرسید ، در درای سال شاید بیشینه دو تهران راستین در تهران ببیند. اینرا از این روی گفتیم که تهران یک ایران هشت میلیونی است و از همه شهرهای میهن نازنینمان در آن می توانید یافت. در همین تهران اگر شما در نشستی یا جایی بفهمند که شما تبریزی هستید ، دوباره و از نو شما را نگاه خواهند کرد . گویی به چیز واگردانی(متفاوتی) برخورده اند که پیش از این درباره جایگاه بلند آن شنیده اند. در تهران ، تبریزی بودن یک کلاس است. اگر سخن ما را باور ندارید ، به تهران بیایید. اگر توانستید خود را تبریزی جا بزنید ، درستی سخن ما را در خواهید یافت.

گفتار چهارم

روزهای پایانی آبانماه نود و هشت است. نویسنده با یک تاکسی از چالوس بسوی کرج می رود. در تاکسی یک راننده کرجی ، دو هممیهن بسیار پولدار بوشهری ، یک هممیهن محمودآبادی و نویسنده این سمیره ها(خطوط) نشسته است. اینبار چون سیکل خواب نویسنده از بُن بهم ریخته بود ، خواب نبودم و چیزی را شنیدم که خنده ناخوداگاه من را به همراه داشت و رهنوردان در تاکسی به نادرستی چنین اندیشیند که من آنان را به ریشخند گرفته ام. سخن در انباشت همان بود که در راه میان چارک تا بندرعباس شنیده بودم. رهنورد محمود آباد با سخن گفتن از واخواست ایرانیان گرسنه و بی پناه به گرانی یکباره بنزین گفت :

این شلوغی ها هم خواهد خوابید. تا تبریز بپا نخیزد هیچ چیز دگر نخواهد شد.

اینجا بود که در میان نیروداد(تایید) دیگر رهنوردان و راننده تاکسی ، من خنده ام گرفت که چون خواستم جلوی آنرا بگیرم ، بدتر شد و به پوزخند مانست و نگاه های خشمگین را بسوی من برگرداند. خنده ام خوردم و با پوزش از رهنوردان چبود خنده را برایشان بازگو کردم ، هرچند آنان نیز باور نکردند که چنین سخنانی در راه میان چارک و بندرعباس از سوی دیگر ایرانیان گفته شده باشد. ( بازنمایی می کنیم که آماژ ما از این نوشته ، نشان دادن جایگاه بلند و بی مانند تبریز در دل ایرانیان است و ما را با سخنان ی کاری نیست).

گفتار پنجم

کسانی که تبریزی هستند یا بسیار در تبریز ماندگار شده یا فراوان به شهر شماره یک ایران و جهان رفت و آمد می کنند ، می دانند که تبریزیان دو بخش هستند. یک بخش که تبریزیان نژاده(اصیل) و بومی آنجا هستند و در میان آنها مردمان شهرهای دیگر را که با فرهنگ برتر تبریزی آمیخته شده اند جای دارند ، و گروه اندکی دیگر که براستی دانسته نیز از کجا سر از برترین شهر جهان در آورده اند و پانترک نام دارند. داستان تبریز با پانترک ها ، به یل نیرومند ، جوان و زیبارویی  می ماند که رستم نیز یارای پیکار با او نیست ، با اینهمه چند مگس بی ارزش دوروبر او می گردند. آنگاه که به شهر مدرن ، با فرهنگ تبریز اندر شدید ، آکشار است که فروغ شهریگری(تمدن) برتر را نزد تبریزیان با چشمان خود خواهید دید. ما تا آنجا پیش می رویم که می گوییم بر شهروندان پاریس و لندن است که برای آموختن شهریگری به شهر مدرن تبریز بیایند و از تبریزیان فرهنگ و زیستن شهریگرانه(متمدنانه) بیاموزند. آنگاه که به شهر شماره یک ایران و جهان آمدید ، نگران آن چند مگس هم نباشید. ه کش در همه سوپرمارکت های این شهر برتر یافت می شود.

 


آرمان جاویدان

در هفته نهم لیگ برتر ، جام شاخاب پارس و در روز  آدینه دهم آبان هزار و سیصدو نود هشت ، دراستادیوم یادگار امام تبریز و با باشندگی 70 هزار تبریزی ، همتازی(مسابقه) میان استقلال و تراختور آغاز شد و آنچه بر آن هستیم در این نوشته به آن بپردازیم ، نه سخن درباره ورزش و بازی فوتبال ، که بررسی آنچه در این بازی گذاشت می باشد . پیش از آغاز سخن باید به خواننده این سمیره ها(خطوط) بگویم که آنچه در آن بازی رخ داد به باور من بیشتر از آنکه رنج آور باشد ، شادمان کننده است. اینکه چرا چنین باوری دارم را در بازپی نوشته زیر خواهید خواند.

از روشهای بسیار برجسته و آشکار پانترک ها در ایران یکی اینست که خود را در میان آذری ها  می  اندازند تا بیشتر به نگر آیند و پس از آن خود را به آذری ها می بندند و چنین وانمود و رسانیدار(تبلیغ) می کنند که ایها الناس ! ببینید ، اینهمه آذربایجانی چنین گفته و چنان باور دارند که ما می گوییم . به گزاره دیگر ، یکی از روشهای پانترک ها ، بزرگ و پرشمار نشان دادن خویش است . آنچنان که نویسنده در فیلم پخش شده از کانال 7 تلویزیون ترکیه که به ، چه چه و به به گفتن کار آنان می پرداخت دیدم ، کسانی که درود سپاهی به تبهکاری های رژیم پانترکیستی می دادند ، از چبیره(جمعیت) 70 هزار تنی استادیوم ، به هزار تن هم نمی رسیدند . پس نخستین شُوند(دلیل) شادمانی من از آنچه رخ داد نخست این است که نوکران ترکیه به گزارش فیلمی که دیده شد ، چبیره (جمعیت) اندکی بود که اگر بیشتر می بودند کانال یاد شده تنها بخشی از استادیوم را که پانترکها نشسته بودند نشان نمی داد و با ذوق زدگی به پخش فیلم از دیگر بخش های استادیوم نیز می پرداخت.

دومین نکته ای که پس از این رویداد شادمانی من را برانگیخت این بود که تاکنون پانترکها اینچنین آشکار به سیم آخر نزده بودند و تاکنون همیشه خود را در پشت ماسک آذربایجانی بودن پنهان می داشتند . ویک(اما) اینبار ماسک از چهره برداشتند و کیستی راستین خود را نه تنها به آذری ها که به همه ایرانیان نمایان ساختند . پانترکها تاکنون نگرانی خویش را زبان دلنشین ترکی یاد می کردند و از جدایی با جمهوری باکو می نالیدند ، ویک اینبار نشان دادند که داستان چیز دیگریست . هرچند پیشتر نیز همگان آنرا می دانستنیم ، ویک(اما) آنان حاشا می کردند . اینبار آشکارا دانسته شد که دل دردِ پانترک ها نه از زبان مادری است و نه از جدایی از جمهوری باکو . آنچه دلِ آنان را به درد آورده ، گرفتاری ارباب است و آنچه پیوست به آن را می خواهند نه ایرانی شمالی(جمهوری باکو) که ترکیه است . بر هر انسان کم خردی آشکار است که کُشتار ن و کودکان ستمدیده ایرانی تبار کُرد از سوی ترکیه نمی تواند به آموزش زبان مادری در ایران بهم بستگی داشته باشد و هیچ بهم بستگی به آنچه پانترک ها پیش از این خود را بدان دلواپس نشان می دادند ندارد . پس ، از این که پانترکها دست خود را رو کرده اند و جای هرگونه حاشا را بسته و آشکارا نشان دادند که دغدغه شان چیست ، شادمان هستم ، چرا که پیش از این چنین خود را ننمایانده بودند.

نکته سوم که جای شادمانی دارد این بود که این کار را در زمانی انجام دادند که جمهوری اسلامی خود با گرفتاری های بسیار دست و پنجه نرم می کند و هیچ رقم و به هیچروی گرفتاری نوینی را بر نمی تابد . شاید اگر نوکران ترکیه این کار را در پیغان هایی(شرایطی) که تحریم های سفت سخت کنونی نبود می انجامیدند ، جمهوری اسلامی کار آنها را با دیده گذشت می نگریست ، ویک(اما) در روزگاری که هزار و یک گرفتاری در کشور است ، بسیار دور می دانم که در پیغان های(شرایط) کنونی کشور ، جمهوری اسلامی نگاه خشمگینش را بسوی نوکران ترکیه ندوزد . کاری که چند نوکر ترکیه در استادیوم انجامیدند ، چُرت آگاهانه یا ناآگاهانه پاسخگویان(مسئولین) را پاره کرد و از این پس نوکران ترکیه نیز همچون دیگر دشمنان جمهوری اسلامی بطور جدی رصد خواهند شد.

نکته چهارم در شادمانی من از این کار پانترک ها ، بیدار کردن ایرانیان آذری و دیگر ایرانیانی بود که تاکنون نوکری ترکیه را از سوی پانترکیست ها چندان ندیده بودند و یا چندان به آن باور نمی داشتند . به باور نویسنده ، کار پانترک ها که براستی ارزش رسانیداری(تبلیغی) بالایی داشت ، به جای آنکه به سودشان پایان پذیرد به یک پاد رسانیدار(ضدتبلیغ) برای خودشان دگر می شود . گوش ها و چشمهایی که در شهرهای آذری یا بیرون آذربایجان کارهای بیگانه پسند آنان را ندیده و یا باور نمی داشتند ، اینک همگی به کار آنان پروادار(متوجه) شده و حساسیت از این پس بر پانترک ها و رفتارشان بیشتر خواهد شد.

و واپسین و پنجمین نکته ای که شُوند شادمانی منست اینست که پانترکها نشان دادند تبریز را نمی شناسند . تبریز همچون چدن است ، دیر گرم می شود ویک آنگاه که گرم شد به زودی سرد نخواهد شد . آنگاه که خشم شهر شماره یک ایران و جهان به اندازه ای رسد که در مشروطه رسید ، دیگر دشمنان آذربایجان و نوکران ترکیه را هیچکس رهایی نتوان داد.

آرمان جاویدان ، 15 آبان 98


نوشته : کایا گِنچ

برگردان: رضا کدخدازاده

سرچشمه : نیویورک تایمز 

اوایل امسال ، ترکیه یادنوشت شنوادان(اطلاعات) جمعیتی که دربردارنده آرشیو کرامندی(مهمی) از سال‌های دور در امپراتوری عثمانی است را آغاز کرد . یک وب سایت که به همه سرویس‌های همگانی در ترکیه دسترسی دارد ، دربردارنده جدول درخت‌نامه‌ای مردم ترکیه نیز هست که کاربران می‌توانند در آن، شنوادان و مستندات نیاکان را بارگذاری و با شنوادانی که به پیش از سال 82 بازمی‌گردد بسنجند. از زمان راه‌اندازی این سرویس نو ، جُست درباره ریشه‌ها ، کوچندگی ها ، نژادگی ها و دورگه بودن در گروه‌های تاربست مجازی و گردهمایی های همگانی همچون قهوه‌خانه‌ها راه افتاده است. تنها در پهنای دو روز بیش از 5 میلیون ترکیه ای ، به دنبال آگاهی از مرده ریگ نیاکان خود در سایت بودند و در پیشامدی دلاویز ، وب‌سایت به شُوند پیشواز بالای مردم از دسترس بیرون شد. دولت ناچار شد برای چند روز این سرویس را ایستا کند. دولت ترکیه یک سده کوشیده به شهروندانش یک کیستی میهنی سفت و سخت را برتاباند که با انکار کیستی تیره ای آنها ، کیستی ناب زردپوست/ ترکی به آنها برتابیده می شود. کار کنونی دولت با گشایش سایت یاد شده ، با پیشینه داده شده از تبار مردمی ، آگاهی مردم را به ریشخند گرفته است. چنانچه ترک‌ها تازه ها(اخبار) بربسته به گوناگونی تیره ای خود را بررسی می‌کنند ، ایده دیرین نژاد سَره زردپوستِ ترک که از سوی دولت برساخته و به مردم برتابانده شده، آغاز به فروریختن کرده است. برخی ترکیه ای‌ها به‌ویژه کسانی که خانواده‌های آنها در چندین تبار در یک میانبند ویژه زندگی کرده‌اند، توانسته اند ریشه‌هایژرف خود را  پیدا و نیروداد(تایید) کنند. [اما] دیگران نتوانسته‌اند. یک ناسیونالیست ترک ، فهمید که نیاکان مادری‌اش تبار (ایرانی تبار)کُردی دارند . یک دوست نویسنده از اینکه دانست نام نیای پدری‌اش اسحاق» بوده شگفت‌زده شد. یکی از همسایگان من دانست ریشه تباری اروپایی دارد و گزیرید(تصمیم گرفت) برای دریافت شهروندی دوگانه درخواست بدهد. برای زمان درازی ، کیستی تیره ای همچون یک زمینه در حوزه امنیت ملی در ترکیه دانسته می‌شد.  بیشتر (ایرانی تباران)ارامنی عثمانی، جان خود را در جریان برون شد واداری در سال 1915 از دست دادند چنانچه دیگران برای زنده ماندن به اسلام روی آورده بودند. این دگری دین در خانواده‌ها پنهان ماند . بسیاری از مسیحیان ، در هنگامی که بالنده می‌شوند از تبار [مسیحی] خود آگاه می‌گردند. بسیاری از ترک‌ها به تازگی فهمیده اند که خانواده ارمنی داشته‌اند! داده‌های تبارشناسی تنها برای آگاهی خویشی به کار گرفته می‌شود و این شنوادان(اطلاعات) آشکار می‌سازد که چگونه دولت ترکیه بیش از دو سده راستینگی را از شهروندانش دور نگه داشته است. این شنوادان برای من روشن کرد که تبار مادری‌ام از (شهر ایرانی) ایروان [ارمنستان] است. همچنین تبار پدری من به(استان ایرانی) گرجستان می‌رسد. من شگفت‌زده شدم . چپ گرایان ترکیه ، با دلبستگی ای که به تبارشناسی دارند ، دچار آشفتگی شدند و از اینکه این پرسمان سبب ترویج قبیله‌گرایی و ناگریز منجر به جنگ درونی در ترکیه شود نگران شده اند.  اما سردبیر هفته‌نامه ارمنی (Agos) به پیشواز آن رفت .  او با یک استاد انسان‌شناس همسخنی کرد که باورمند است این زمینه یک جنبیدن انقلابی و نشانه‌ ای کوشنده از عادی شدن پندار نادرست نابی نژاد زرد در ناسیونالیسم ترکی است. همچنین یک خوانش در سال 2012 در مهنامه سالانه ژنتیک انسانی»، روشن کرده بود که ترک‌ها از نگر تباری 38 درصد به اروپا ، 35 درصد به خاورمیانه ، درصد به آسیای نیمروزی و تنها 9 درصد به آسیای میانه ازانایی دارند. عثمانی‌ها با سیستم پیچیده‌ای از نگر تیره ای سر و کار داشتند که خودشان آن را سیستم ملت» (millet system) ، می‌نامیدند . برای سده ها قانون های جوراجوری برای مسلمان‌ها ، کاتولیک‌ها ، ارتدوکس یونانی و یهودیان به کار گرفته می‌ شد. فراهمادهای(اجتماعات) کیشی(مذهبی) می‌توانستند آزادانه بازرگانی خود را داشته باشند و آموزگاه ، رومه و بیمارستان‌های خود را تا زمانی که مالیات سلطان را می‌دانند ، خودشان را بگردانند ئیک(اما) در دهه 30 نوگرایان امپراتوری عثمانی، یک فرایافت باختری از شهروندی را برگرفتند و سیستم پیشین را کنار گذاشتند. گروهی از روشن اندیشان مسلمان با نام عثمانی های جوان (ترکان جوان) ، به سختی با اصلاحات ناساز بودند. در دهه 70، ترکان جوان فرایافت نوینی از عثمانی‌گری را پخش کردند که شهروندی یک امپراتوری بر شالوده ترکیبی از قانون های اسلامی و افزون بر آن تبارهای الهام بخش مشروطه اروپایی بود.  آنها ایده ناسیونالیسم اسلامی را به این دیسه درست کردند: اسلام سُنی کیستی والا خواهد بود ، همراه اینکه آزادی دیگر کیش ها پایندان       (تضمین) شده اند . ترکان جوان می سهیدند(احساس می کردند) که اگر کیستی سنی عثمانی به بیم بیفتد امپراتوری چه بسا با خطر چندپارچگی روبرو شود . عثمانی‌گری در واقع فرمول آنها برای نگهداشت امپراتوری بود . هنگامی که چابکی نوسازی در آغازه سده بیستم افزایید ، دشواری پیچیدگی تباری و نژادی به چابکی افزایش می‌یافت. سکولارها و باختر‌گرایان جوان ترک و بنیادگران جمهوری ترکیه ، ناسیونالیسم برپایه بر اسلام را به شهروندی بر پایه‌ ایده‌ی فرانسوی لائیسیته که کیش را آزگارا از فرمانرانی جدا می‌کرد، دگری دادند . آنها کوشیدند ناگریز از راه واداری ، دشواری پیچیدگی تباری را گره بگشایند . یک دادو ستد چپیره ای(جمعیتی) در سال 1923 انجام شد که دستاورد آن لغو شهروندی بیش از یک میلیون و دویست هزار یونانی در ترکیه و بیش از سیصد هزار ترک در یونان شد . به شمار اندکی از یونانیان و (ایرانی تباران) ارمنی هم که در ترکیه زندگی خود را بازپاییدند گفته شد که ریشه‌های خود را فراموش کنند . در درای دهه 1940 و پس از مرگ مصطفی کمال آتاترک»، چنبره‌های نژادپرستی در ترکیه ، ناسیونالیسم در این کشور را دگر کرد و کیستی میهنی را بر پایه نژاد (زردپوست)ساختگی ترک ناب پدید آورد . از نگر آنها ترک‌ها از دشت‌های آسیای مرکزی به آنجا آمده‌اند . (ایرانی تباران)کرد نیز ترک‌های کوه‌نشین بودند!!! و هرگونه نشانه‌های تیره ای دیگر لغزنده و خطرناک در نگر گرفته شدند. هم چپ گرایان و هم اسلام گرایان سرشت یک دولت-توده تک تیره ای با مدرنیته را رد کردند و در برابر ، دولت کمالیست هر دو گروه را کیفر داد. [برای نمونه] ناظم حکمت» (Nazım Hikmet) چامه سرای مارکسیست به 28 سال زندان دادباخته شد. چامه سرا و اندیشمند اسلام‌گرا ، محمد آکف ارسوی» (Mehmet Akif Ersoy) نیز به شُوند خرده گیری از ناسیونالیسم (زردپوستی)ترکی یک دهه به مصر دورداشته شد. برخی ناسیونالیست‌های ترک بر این باور اند که سرشت محافظه‌کاری و نئولیبرالیسم از سویرجب طیب اردوغان» از زمان به نیرو رسیدن باهماد(حزب) دادگری(عدالت) و گسترش(توسعه) در سال 2002 ، همچون یک تهدید برای کیستی میهنی ترکیه است. ویک از سویی فرمانروایی اردوغان از سوی برخی دیگر ستایش شده است. به شُوند اینکه سالمَه نویسان(مورخان) پرگ(اجازه) یافته‌اند درباره سالمَه(تاریخ) ارامنی های(ایرانی تبار) عثمانی گفتگو کنند و برخی کرانه داری ها(محدودیت‌ها) از (ایرانی تباران)کرد برداشته شود. کیستی میهنی بر شالوده رویکرد اردوغان کم کم از ترک ناب به سوی ناسیونالیسم اسلامی عثمانی‌های جوان دگر شده است. رهبران باهماد دادگری و گسترش بر این باورند که زدودن کیش(مذهب) و تیره(قوم) از کیستی میهنی ترکیه بازندانی(اشتباه) مدرنیست‌های عثمانی در دهه 30 را بازکاری(تکرار) خواهد کرد. دولت ترکیه به افزار درافکندن مردم در آمار چپیره ای(جمعیتی) و تباری و نژادی   ناخواسته شاید اندیشه ما درباره کیستی (زرپوست)ترک را دگر کرده و پایان خوبی بر افسانه نابی نژادی باشد. ساماندهی دسترسی نو به شنوادان(اطلاعات) تباری همه مردم ترکیه، براستی بخشی از برآوردهای ی است . در پی رزمایش های سپاهی ارتش ترکیه در عفرین سوریه ، دولت ترکیه به پیشبرد و نیرودهی ناسیونالیسم اسلامی همچون هسته مرکزی کیستی ترکیه امیدوار است . شیوه‌ای که باهماد دادگری و گسترش پِشیمارنده(مدعی) است ناسیونالیسم اسلامی از ناسیونالیسم جمهوری‌خواه واگردان(متفاوت) است ، اینگونه است: دولت در این گرایش نوین به اسلام، برای پرگ(اجازه) دادن به شهروندانش برای آشکاری ریشه‌های تیره خود اعتماد دارد. شهروندان ترکیه هم می‌توانند به ریشه‌های نژادی خود ببالند و هم فرنود(منطق) اقدامات ت بیرونی دولت ترکیه را در آن بیابند و دریابند. آرشیوهای شنوادان یادنوشتی(ثبتی) ناآشکار به ماناک(معنای) آن است که به ترک‌ها یادآوری کند که نه تنها نیاکان آنها از گوناگونی تیره ای گسترده ای برخوردارند که از گستره سرزمینی امپراتوری عثمانی که سه قاره را پوشش می‌داد برخوردار است.  

در تلگرام نیز

به یاری یکدیگر

راستی ها را خواهیم پراکند ،

تا برسد روز نابودی دشمنان آذربایجان.

در این نشانی :

https://t.me/aturpadegan


گوکجان آیدوغان

امروز [6 سپتامبر] سالگرد کشتار یونانی هایی است که در استانبول زندگی می کردند. این کشتار در سال 1955 روی داد. 63 سال از آن روز می گذرد اما به نگر می رسد انجمن شهری ترکیه هرگز جسارت آن را نداشته است به جنبۀ تاریک گذشتۀ خود نگری بیفکند. بلوار استقلال که امروز میانبند بازرگانی شیک استانبول است ، در سال 1955 صحنۀ قتل ، غارت و بود . 63 سال پیش، در شب 6 سپتامبر سال 1955، گروه انبوه و خروشانی از محافظه کاران زیناوند به تبر ، چکش، قمه و دینامیت بلوار استقلال را در نوردیدند، به انجمن یونانی های ساکن آنجا آفند کردند و فروشگاه های آنان را غارت کردند و به آتش کشیدند . این جماعت به میانبندان عمدتاً یونانی نشین استانبول آفند کردند و بیش از چهار هزار فروشگاه ، 70 کلیسا و 30 مدرسه را ویران کردند . ون لت و کوب شدند و گورستان های ارتدوکس های یونانی مورد بی حرمتی جای گرفت . فرتورهای آن شب ، شب شرم ناگفتنی برای ترکیه ، در کرانه نیم سده گم شده بودند و دیده نشدند. در سال 2005 برای نخستین بار پس از 50 سال ، فرتورهای گرفته شده از سوی پلیس پنهان ترکیه در بلوار استقلال ، در یک نمایشگاه به نمایش گذاشته شدند . همۀ این فرتورها از سوی یک داورز سپاهی به نام فکری جوکر گرد آوری شده بودند . وی در سال 1956 تلاش کرده بود کنشگران این تبهکاری را به دست داد بسپارد ، اما نتوانست  . سامانه قضایی ترکیه ، رسیدگی به این زمینه را نادیده گرفت و اتهاماتی که جوکر مطرح کرده بود ، پذیرفته نشدند. جوکر 250 فرتور و شمار بسیاری اسناد دیگر را کرانه 40 سال تا سال 1995 نگهداشت . وی سپس همۀفرتورها و اسناد را به بنیاد خصوصی تاریخ وقفی» در استانبول پیشکش کرد ، ویک(اما) به این پیغان(شرط) که فرتورها تنها پس از مرگ وی پراکنده شوند. از مندرس تا اردوغان عدنان مندرس نخست وزیر آنگاه ترکیه ، که از نگر رجب طیب اردوغان فرنشین جمهور ترکیه الگو و شهید دموکراسی» است، بی درنگ کمونیست ها را به کشتار یونانیان متهم کرد!!  پس از کودتای سپاهی سال 1960 مندرس دادگاهی شد. ژنرال های حاکم گزیریدند(تصمیم گرفتند) برای این که ظاهری دموکراتیک به رژیم سپاهی خود بدهند ، رویدادهای سیاه سال 1955 را بررسی کنند. در جریان این دادخواهی دانسته شد که حزب فرمانران ، حزب دموکرات (DP)، آن جماعت کنشگرِ آفند را سازماندهی کرده بود؛ آنها کنشگران را با ماردیس(قطار) و کشتی از شهرهای نزدیک به استانبول آورده بودند . آمادگی جماعت با یک کمپین تبلیغاتی نژاد پرستانه بدست آمد که آماژ آن زهراگین کردن اندیشه های همگانی و تشدید بیزاری پنهان مردم از اقلیت ها بود. این نخستین باری نبود که اقلیت های بی گناه و بی یکسو قربانی نبرد نیرو در ترکیه می شدند. ترکیه از زمانی که مصطفی کمال آتاترک در سال 1923 جمهوری را بنیاد گذاشت از این پارانویا رنج برده است که اقلیت هایش ، نخست یونانی ها و ارمنی ها و امروزه (ایرانی تباران) کُرد ، آلت دست تیروهای بیرونی و همدستان پنهانی دشمنان آنکارا هستند . این هراس که در هوده(نتیجۀ) واژگونی امپراتوری عثمانی به آتش زیر خاکستر دگردیس شد ، بارها در ت ترکیه و با آماز جوراجور آبشخور به کارگیری ابزاری جای گرفته است. در سال 1955 در آستانۀ 6 سپتامبر، به خانۀ کودکی آتاترک در شهر تسالونیکی [یا سالونیک که در یونان جای دارد] آفند شد. اینچنین جرقۀ نخستین زده شد و آتش سهش های(احساسات) جماعت یاد شده اخگر گرفت. اگر چه طراحان و گردانندگان برنامه ، جماعت را زیناوند نکرده بودند، ویک آفندهای آن شب با 30 کشته، صدها زخمی و ده ها دست درازی به ن به پایان رسید . مندرس آن جماعت را برآغالانید و سازماندهی کرده بود . وی امیدوار بود با این نا آرامی ها پروای مردم را از شکست برنامه های اقصاد لیبرالیستی خود بلغزاند. اردوغان نیز به دست آویزی از مندرس ، همان راه را پیمود . اردوغان امیدوار بود با اشغال عفرین نگاه ها را از بحران سخت اقتصادی که در پیش بود بلغزاند . در سال 20 تنها دو هزار یونانی در استانبول می زیند . تا سال 1955 جور دیگری بود. کرانه 90 درصد کسب و کارهای بلوار استقلال از آن یونانی ها ، (ایرانی تباران) ارمنی و یهودی ها بود . در آشوب و تبهکاری شب کشتار سال 1955، به فروشگاه ها و هنبازی(شرکت)های آنها آفند و دست درازی شد که از ملی گرایی و رشگ نسبت به اقلیت ها انگیزه گرفته بود و تا امروز بدون کیفر مانده است . از آنجا که انجمن(جامعۀ) شهری(مدنی) ترکیه هیچگاه با گذشتۀ تاریک خود روبرو نشده است ، مردم عفرین نیز سرنوشت همسانی دارند . صحنه و انگیزه یکی هستند . گفته شد چند راکت از عفرین به شهرهای ترکیه شلیک شده است. اردوغان گفت خواستار تلافی کردن این آفندها است. امروزه دشمن و آلت دست دشمنان آنکارا گروه(ایرانی تبار) کُرد سوری یگان های پدافندگر توده (YPG) است. و در نبرد با آنها مردم عفرین از سوی گروه های شورشی و تندروی زیر پشتیبانی ترکیه غارت می شوند و آزار شده ، لت و کوب و شکنجه می شوند. آواره و کشته می شوند . اینک آنها شهر و سرزمین خود را ترک کرده اند ، یا بهتر است بگوییم وادار به ترک شهر خود شده اند ، درست مانند اقلیت یونانی که زمانی در استانبول می زیستند.    

این نشانی ما در تلگرام است :

https://t.me/mankurdhastampasiranyhastam

ئازه ري ، كورد ، لور ، به لووچ ، عه ره ب زه وان ، فارس زه وان و . ، هه موو وه ك يه ك ، براي يه ك و ئيرانين .

کورد ته نیا نییه .  هه موو خه لکی کورد پشتیوانیه


این روز‌ها جُست(بحث) آسیب‌شناسی زبان فارسی داغ شده و به این بهانه شاید بد نباشد نیم‌نگاهی به رسمی‌ترین نهاد متولی نگهداشت این زبان بیندازیم. فرهنگستان زبان و ادب فارسی جایی است که با بودجه میلیاردی و واژه‌گزینی‌های شگفتش شناخته می‌شود .

به گزارش رومه شهروند ، دیگر نیازی به گفتن نیست آنگاه که آقایان پیشنهاد می‌کنند به جای واژه اسکی از برف‌سری» و بجای ژیمناستیک چم‌ورزی» به کار گرفته شود در اینباره با چه پیغانهای وخیمی روبرو هستیم . ناگریز پندار اینکه خود حداد عادل به سرسخن فرنشین فرهنگستان در یک گردهمایی دوستانه به جای اسکیت گزاره چرخ‌سری» را به کار گیرد بسیار دور از ویر(ذهن) است؛ چه برسد به اینکه مردم در شهر‌ها و روستا‌ها به سراغ مغازه‌های فروش لوازم ورزشی بروند و برای نمونه یک دستگاه چرخ‌سر» برای فرزندشان سفارش بدهند! این جُست‌ها کامناکام پی در پی انجام شده و آهنگ بازجُست پیش رو چیز دیگری است.

به شما سپارش می‌کنیم اگر شد ک سری به وب‌سایت رسمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی بزنید و برگه درباره فرهنگستان» را ببینید . شگفت‌انگیز است که نگهبانان زبان فارسی که واروی بیشتر مردم برای این کار دستمزد دریافت می‌کنند ، در یک نوشته ٣١٩ واژه ای دست کم صد واژه تازی نادربایست(غیر ضروری) به کار گرفته اند . واژگان یا نامهای ویژه همچون اسلام، مجلس شورای اسلامی یا رئیس‌جمهوری را در این شمارش در نگر نگرفته‌ایم و آهنگمان تنها واژه هایی است که به آسانی جایگزینی پذیر هستند و برابرهایی آسان تر از چم‌ورزی و برف‌سری دارند.

 برای نمونه در نوشته شناساندن فرهنگستان واژه هایی همچون رفع تشتت ، ارکان ، مذکور ، محققان ، مشترک ، بدو ، تحت ، وجهه ، حیثیت ، تجهیز ، تقویت و. به کار گرفته شده که یا از پایه نیازی به بهره‌ب ردن از آن‌ها نبوده و یا جایگزین‌های ساده ، روان و بسیار شیک داشته‌اند . نمونه وار به جای واژه بسیار سنگین تشتت می‌شد واژه‌ پریشانی را به کار گرفت که از برابر سازی های فرهنگستان بسیار باریک‌تر و کاربردی‌تر هستند.

آنگاه که نهاد پاسخگوی پاسداشت زبان فارسی دیباچه سایتش را دست کم نزدیک به استاندارد‌های همین زبان به سامان نمی کند، بایاندن(تکیف) دیگر روشن است . نمونه وار گزارشگران فوتبال را ببینید . اکنون که مد شده بسیاری از مردم همتازی های اروپایی را از تاربست های ماهواره‌ای تاجیکستان نگاه می‌کنند ، تازه می‌فهمیم مردم همزبان در آن کشور چه اندازه در نگهداشت فارسی از ما کوشاتر هستند. گزارشگر تاجیک به جای کرنر از واژه کنجی» و به جای تیم واژه دسته» را به کار می گیرد آنگاه ما رویهمرفته در ادبیات فوتبالی‌مان دو واژه شیک فارسی مانند میزبان و رختکن داریم که سرهنگ علیفر همان‌ها را هم ویران می‌کند؛ به یکی می‌گوید صاحبخانه و دیگری را به لباس‌کنی دگر کرده است!

گزارشگر جوان و خوبی هم داریم که لابد به آهنگ دادن دستینه(امضا) برای خودش یک تکیه‌ واژه شگفت پیدا کرده و همش می‌گوید: هیجان به نقطه ماکسیمم رسید!»

در زمان گردانندگی محمدجعفر صافی بر تاربست سه یک تن پاسخگوی همیشگی همتازی های فوتبال بود تا گزارشگران به سوی نادرست‌گویی و بیگانه‌گویی نروند . امروز ، اما کسی در سازمان نیست که ناگریز جواد خیابانی را پیش از گزارش از خواب بیدار کند یا به او بگوید سرمربی الاهلی عربستان پیش از بازی با پرسپولیس بیرون شده، نگهداشت زبان فارسی پیشکش!

برگرفته از سایت فرارو .

نشانی ما در تلگرام

https://telegram.me/Parsibegooeem


روشن نمایی :

 در ویرایش این نوشته ،  ما از نسک (کتاب) پارسی بگوییم، تازی نگوییم» ، برای سره نویسی واژه های تازی به پارسی بهره گرفته ایم.

دکتر مرداویج زیاری

همچشمی(رقابت) بر سر به کار گیری رنگ‌ها در جهان بازرگانی و اندازه داری(اقتصاد) آنچنان سخت است که هر سال هنبازی های(شرکت‌های) بزرگی برای پدافند از فربود(حق) به کارگیری انحصاری از رنگ‌های خود به دادگاه‌ها دادخواهی می‌برند ، چرا که سود در همین گیرایی هایی است که برای کامیابی خود درست کرده اند . نشان و نشان‌سازی آنچنان در جهان همچشمی این روزها کرامند(مهم) است که تنها به شُوند(دلیل) دیسه(شکل) و رنگ آن مشتریان بسیاری ربوده خواهند شد و چه بسا اگر بخواهند دگرگونی ای در آن پدید آورند ، شاید برخی مشتریان را از دست دهند چرا که شاید آنها بپندارند که از کیفیت فراورده نیز کاسته شده و کالا دیگر همان کالای پیشین نیست!  با اینهمه همانجور که در جهان می بینیم ، بسیاری از هنبازی های(شرکت‌های) بزرگ و کامیاب ، سودنشان را می‌برند که این کار هوده(نتیجه) سال‌ها تلاشی است که برای یادنوشت(ثبت) و شناساندن یک نشان میان مردم جهان انجامیده اند.

به کارگیری یک رنگ به‌ویژه در رسانیدار(تبلیغ) یک کالا یا پرستایی(خدمات) ، هرآینه(حتما) پیام ویژه ای برای مشتریان دارد . این رنگ گزیده شده می‌تواند هَنایش(تاثیر) برجا(مثبت) یا رانده(منفی) بر ویر(ذهن) مردم گذاشته و نگر او را ربوده یا برگرداند . پس برای طراحی لوگو و گزیدن رنگ هرآینه(حتما) با یک ویژه کار(متخصص) رسانیدار(تبلیغات) سگالش(م) کنید . با اینکه کرامندترین(مهم‌ترین) آخشیج(عنصر) در کار و بازرگانی شما رنگ نیست ، ویک(اما) نخستین چیزی است که روی سخن شما با آن روبرو می‌شود ، رنگ است . پس چه بهتر که این رنگ در نگاه نخست هَنایش گذار(تاثیرگذار) باشد .  دوست دارید در نگاه نخست ، کالا یا پرستایی تان(خدماتتان) چه سهشی(حسی) را در بیننده برانگیزاند؟

  • راستگویی و همباری : آبی را برگزینید.
  • شور و هیجان : سرخ را برگزینید.
  • ریسک‌پذیری : نارنجی را برگزینید.
  • سرگرمی : زرد را برگزینید.
  • دوستی با تن و ‌زیست بوم : سبز را برگزینید.
  • دور اندیشی و آرامش : آبی را برگزینید.
  • پروا و باریک بینی : چهره ای(صورتی) ، آبی ، سبز و سبزآبی را برگزینید.
  • زیبایی و برازندگی : مشکی و سیمین را برگزینید.
  • چونی(کیفیت) : مشکی ، سیمین ، زرین و بنفش را برگزینید.
  • دارایی و خودآرایی : زرین ، مشکی ، سیمین و بنفش را برگزینید.
  • کلاس بالا : مشکی و سیمین را برگزینید.
  • توانمند : مشکی را برگزینید.

بیاد بسپارید بسیاری از تک ها بر شالوده سَتَرساها(احساسات) خود خرید کرده و سپس خریدشان را با فرنودشان(منطقشان) روی نهاد(توجیه) می‌کنند! در رسانیدارها(تبلیغات) خود باید رنگی را برگزینید که هم سَتَرساها(احساسات) و هم فرنود(منطق) بینندگان را بِهُناید(تاثیرگذارد).  روانشناسی رنگ‌ها به ما می‌گوید براستی رنگ‌ها هم نمایانگر سَتَرساها، مهرورزی ها ، انرژی و . ما هستند . اینک به بازنمایی(توضیح) به برخی از ویژگی رنگ‌ها می‌پردازیم.

سپید

سپید نمایانگر پاکی ، بی گناهی و پاکیزگی است . این رنگ بیشتر در رسانیدار(تبلیغ) سازمان‌ها و بنیادهای نیکوکاری، سالن‌های ماساژ و شگردآوری های(فناوری‌های) برتر (مانند شرکت اپل) به کار گرفته می شود . رنگ سپید سهش(حس) آشتی و آرامش را به تک می دهد و در هوده(نتیجه) مشتری هنگام خرید کالا یا دریافت پرستایی(خدمات) سَتَرسایی(احساس) آرامش و دلارامی خواهد داشت . هنبازی های(شرکت‌های) دارویی، بنیادهای تندرستی ، فراورده های بهداشتی و . نیز رنگ سپید در رسانیدارها(تبلیغات) و طراحی کاتالوگ خود به کار می گیرند تا از سهش آرامشی که رنگ سپید به بیننده می‌دهد بهترین بهره را برند.

مشکی

در جهان بازرگانی مشکی نمایانگر توانمندی و ماندن ، برتری ، زیرکی(ظرافت) و خودآرایی است . نمونه وار کارخانه اتومبیل‌سازی جگوار در رسانیدارهای(تبلیغات) خود رنگ مشکی را به کار می گیرد تا ویر(ذهن) خریداران را به سوی نیرومندی و زیرکی(ظرافت) طراحی اتومبیل‌هایش بکشاند . خریدارانی که در میان تک های با درآمد بالا ، دانش آموختگی بالا و در کل کلاس بالا جای می‌گیرند . مشکی رنگ پیچیدگی ، ویژه کاری و نمایانگر زندگی با پرستیژ است . اگر می‌خواهید رسانیدار(تبلیغاتی) کوشنده(جدی) و رسمی داشته باشید ، رنگ سیاه یا همان مشکی را به کار گیرید.

سرخ

جنبش ، هیجان، شور و در فرآورده ها یا پرستایی هایی به کار می‌رود که خریدار یا مشتری می‌خواهد بی درنگ آن را به کار گیرد . نمونه وار همبازی(شرکت) کوکاکولا در طراحی ایستگاه‌های نوشیدنی خود از رنگ سرخ بهره می‌گیرد تا مشتریان را با اشتیاق و بی‌درنگ برای نوشیدن به آنجا بکشاند . رنگ سرخ سهش نیرومندی را هم به بیننده می رساند . کمونیست‌ها پرچم‌های سرخ را برای نشان دادن توانمندی به کار می گرفتند . نایت کلاب ها ، فست‌فودها ، مغازه‌های فروش نوشیدنی و ایستگاه‌های خوراک آماده رنگ سرخ را به کار می گیرند چرا که این رنگ به مشتری سهش چالکی ، گرایش ، انرژی و امید می‌دهد.

آبی

رنگ آبی بسیار در رسانیدار به کار می‌رود . این رنگ سهش باور به خویش ، دلارامی و امنیت را می رساند . آبی رنگی است که در جای جای گوی زمین دیده می‌شود . رنگ آسمان ، دریا و اقیانوس سهش آرامش ، شکسب و اندیشیدن را می‌دهد و اینجاست که نا همگونی سرخ و آبی پیدا می‌شود . با رنگسرخ مشتری به چابکی گزیر(تصمیم‌)گیری کرده و خرید می‌کند ویک(اما) رنگ آبی مشتری را آرام می‌کند و می‌گذارد با شکیب و ح راهنمای کالا را خوانده و با دلارامی گزیر(تصمیم)‌گیری کند . آبی را برای رسانیدار همه بازرگانی ها می‌توان به کار برد ، به‌ویژه بازرگانی هایی که می‌خواهند وفاداری ، پایداری ، پاسخگو‌پذیری و. را به مشتری پیشکش کنند.

نارنجی

نارنجی رنگ نوآوری و شادمانی و سرور است . هنبازی هایی(شرکت‌هایی) که می‌توانند در رسانیدارشان از رنگ نارنجی بهره ببرند هنبازی هایی هستند که کالا یا پرستایی پرانرژی و سرگرم‌کننده دارند . تاربست های(شبکه‌های) تلویزیونی (به‌ویژه تاربست های کودکان) ، کارخانه‌های زاست(تولید) شکلات و . این رنگ را به کار می گیرند تا مشتریان را به سوی خود بربایند . رنگ نارنجی نزدیک به رنگ سرخ است و روی مشتری در دم هَنای(تاثیر) می گذارد.

زرد

زرد که نمونه آشکارش خورشید است ، سهش گرما ، شادمانی ، هیجان و سرگرمی را می رساند . بازرگانی هایی که با رویدادهای فراهمادی(اجتماعی) همراهند (مانند کلوب‌ها) از رنگ زرد بهره می‌جویند چراکه درخشندگی رنگ زرد مشتری را چابک به سوی خود می کشد . مک‌دونالد و آیکیا نمونه‌های آشکاری هستند که در لوگو و طراحی‌ها و رسانیدارشان رنگ زرد را به کار می گیرند.

سبز

سبز نمایانگر تازگی ، بالندگی ،  تندرستی و از سویی رنگی وابسته به پول و دارایی است ! بنابراین بازرگانی هایی که با زندگی بی گزند ، خوراک های بی گزند و گیاهی ، فراورده های ارگانیک و فراورده های بازیافت شونده در زیست بومی سروکار دارند رنگ سبز را بسیار به کار می گیرند . افزون بر این رنگ سبز برای رسانیدار بازرگانی هایی که با امنیت دارایی ، سرمایه‌گذاری ، سوددهی و. نیز بربسته هستند کاربرد دارد.

بنفش

در درای صدها سال رنگ بنفش هم نمایانگر ت و هم نماینده پادشاهی بوده است! زیرا بنفش از سرشتن دو رنگ انرژی بخش سرخ و رنگ پایدار آبی بدست می‌آید. رنگ بنفش انگیزه ، نژادگی ، لوکس بودن ، فرزانگی و خرد را  می رساند. فراورده ها و پرستاهایی که با پرسمان های پولی ، دانش آموختگی والا ، آرامش و پرستیژ سر و کار دارند رنگ بنفش را در رسانیدارهای خود به کار می گیرند.

چهره ای(صورتی)

چهره ای سهش جوانی ، سرگرمی ، انرژی و خوشی را می رساند . این رنگ تا کرانه ای یک مایه جنسیتی نیز به خود گرفته و رنگی نه شمرده می‌شود! در سراسر جهان بسیاری از فرآورده ها و پرستایی هایی که برای دختران و خانم‌ها انجام می‌شوند با رنگ چهره ای همراه شده اند.

قهوه‌ای

پایداری و ماندگاری ، دیرینگی و آرامش سهش هایی(حس‌هایی) هستند که رنگ قهوه‌ای می رساند . قهوه‌ای رنگ خاک و رنگ زمین است و در رسانیدار کالاهایی که به زیست بوم بربسته اند به کار می رود.

خاکستری و سیمین

هر دو رنگ خاکستری و سیمین باید با باریک بینی به کار گرفته شوند . شُوندش(دلیلش) این است که این دو رنگ نمایانگر توانایی ، نوآوری و کنشی بودن است و در رسانیدار پرستایی(خدمات) چون شگردآوری(فناوری) شنوادان(اطلاعات)، کارخانه‌های زاستی(تولیدی) و کارهای سگالشی(می) به کار می‌روند . همچنین رنگ‌های سیمسن و خاکستری سهش(حس) خرد ، کوشندگی و خودباوری را می رسانند . بنابراین وکیل‌ها ، پزشکان ویژه کار و سگالشگران مالی در رسانیدارهایشان این دورنگ را به کار می گیرند .

در پایان باید یادآور شویم که در گزیدن رنگ هرآینه باید نگر ویژه کاران آن و سگالشگران رسانیدار(تبلیغات) را به کار گیرید . گاهی یک گزینش نادرست می‌تواند هوده ای(نتیجه ای) وارون داشته باشد.

 


حمید رمضانی *

31/6/1398

در دانشگاه های ترکیه بانوی استاد ایرانی ای بود که دانش آموختگی خود را دست کم تا کارشناسی در ایران گذرانده بود . از اینرو می توان دلارام بود که پارسی را می دانست . نامبرده فوق لیسانس و دکترای خود را از بیرون ایران گرفته بود و سالها بود که در دانشگاهی در ترکیه استادیار دانشگاه بود . همسری داشت ترکزبان و پرهامی(طبیعی) بود که بیشتر روز را چه در خانه و چه در دانشگاه به ترکی سخن بگوید . آنگاه که دانست من نیز ایرانی هستم ، روزانه هرگاه که یکدیگر را می دیدیم ، به پارسی سخن می گفت . چیزی که بخوبی در یادم مانده این است که پس از درود ، می گفت " چه جور می گذرد!؟ " این گزاره برگردان گزاره " ناسیل گدیور " استانبولی بود که در پارسی از بُن هستی ندارد . بماند که همین گزاره را استانبولی زبانان از گزاره انگلیسی How is going گرفته اند و ترکی هم نیست ! آن بانوی ایرانی که پارسی را نیک می دانست ، از برای نبودن در پیرامون پارسی زبانان و همچنین برای زندگی نکردن در ایران در سالهای بسیار ، گزاره پارسی را از یاد برده بود و آنگاه که می خواست پارسی سخن بگوید ، استانبولی را به پارسی بر می گرداند ، بدون اینکه بیاد آورد چنین گزاره ای در پارسی هست یا نیست.

چندیست در میان ایرانیان در درون همین ایران نازنین خودمان ، بسیار می شنویم که از کارگر تا دبیر بازنشسته به هنگام خدانگهداری ، گزاره شگفت و انیرانی(غیر ایرانی) روز خوبی داشته باشید را به کار می برند ! این گزاره نادرست آنچنان فراگیر شده که در تلویزیون هم کم و بیش به کار برده می شود و هیچکس نیست که در رسانه میهنی این نادرستی و تیشه به پارسی زدن را به آنان گوشزد کند . در پارسی "داشتن" یک روز خوب هیچ دریافیده(مفهوم) و چمی(معنی ای) ندارد . کدامیک از ما ایرانیان تاکنون روز را "داشته ایم" که خوب باشد یا جز آن؟ مگر روز یخچال یا موبایل است که کسی آنرا داشته یا نداشته باشد!؟

خیزاب این گزاره های شگفت و نادرست هرآینه از فیلمهای برگردان شده ماهواره آغاز شده است . ایرانیانی که سالهای سال است همچون بانوی استادی که پیشتر از آن سخن راندیم ، در بیرون از ایران زیسته اند و گزاره های پارسی را از یاد برده ، ویک(اما) پارسی را می دانند ، به برگردان فیلمهای آمریکایی یا ترکی به پارسی دست زده اند ، بدون آنکه در برگردان زبان فیلم به پارسی از دانشی کمینه برخوردار باشند . همین شده است که گزاره انگلیسی Have a nice day  را که در زبان انگلیسی پذیرفته شده و برگردان واژه به واژه آن روز خوبی داشته باشید است را ، به همان دیسه در پارسی به خورد بیننده و شنونده داده اند ، چرا که نمی دانند در پارسی بجای آن ، گزاره هایی همچون : روز خوش» یا روزتان به خوشی و نیکی» را داریم و اینها را باید به کار برد.

شوربختانه باید گفت خواسته یا ناخوسته ، گویی تلویزیون میهنی درون کشور و همچنین کانالهای ماهواره ای پارسی زبان ، هردو دست به دست هم داده اند تا پارسی را از میان برند . در تلویزیون درون کشور خودمان بسیار  از گردانندگان برنامه های زنده می شنویم که واژه شگفت انگیز و من درآوردی " گاهاً " را بر زبان می آورند !  بدبختی آنجا بیشتر می شود که وزیر فلان وزارتخانه نیز در گفتار خود همین واژه شگفت را به کار می گیرد و تلویزیون میهنی هم آنرا بارها در گستره کشور و جهان بازپخش می کند . از کی تاکنون به واژه پارسی "تنوین نصب" می توان افزود که این واژه من درآوردی اینچنین فراگیر شده است !؟ از سوی دیگر از کی تاکنون تازی ها در زبان خود واچ(حرف) " گ" داشته اند که بخواهیم این واژه را تازی شمرده و بر آن تنوین بیفزاییم؟!

نیک بیاد دارم در نیمه دوم دهه پنجاه و آغاز دهه شصت خورشیدی که دانش آموخته دانشگاهی به اندازه اکنون نبود و کسانیکه بالای لیسانس باشند بسیار اندک بودند ، هیچکس نمی توانست در تلویزیون برای گرداندن یک برنامه یا خواندن تازه ها(اخبار) به کار گرفته شود جز آنکه دست کم فوق لیسانس(و نه لیسانس) و آنهم تنها در رشته زبان و ادبیات پارسی» داشته باشد. چنین به نگر می رسد که این دربایست سالهاست از تلویزیون درون کشور و پیرو آن در کانالهای ماهواره ای رخت بسته است تا جایی که شنیدار برنامه ها از تلویزیون ، کلکسیونی از نادرستی های دستوری و واژگانی زبان پارسی را در بر دارد و هیچکس نیز به آن پروا نمی کند.

*نویسنده نسک(کتاب) پارسی بگوییم تازی نگوییم


حامد کاظم زاده تبریز که قطب فرهنگی و ملی گرایی ایرانی شمرده می‌شود ، چند صباحی است که با پدید آمدن کیستی های نوین پیرامون مرزهای آذربایجان در آن سوی ارس ، برخی از روشنفکرنماهای بی دانش ، خواب نما شده و اندیشه های پوسیده پانترکیسم را برای ایران زمین و مردم آذربایجان نسخه می پیچند . این نعره کشی‌های خیابانی برخی از جاهلان ، تنها آوای زخمهای ایران زمین که گویی همدمی ندارد . سیدجواد طباطبایی تبریز بی راه نمی گوید : ایران در ایران تنهاست.
صادق رضا زاده شفق ۱۹ شهریور ۱۲۷۴ صادق رضازاده شفق در تبریز(شهر شماره یک ایران و جهان) زاده شد. می‌گفت: "ایران کشور منفردین است اینجا هر فرد برای خودش سلطانی است ". پدر صادق رضازاده شفق ادیب و هوادار ایران و مشروطه‌خواهان بود . او دبیرستان را در مدرسه آمریکایی مِموریال گذراند و در زمان کوتاهی به زبان انگلیسی چیره شد . 13 ساله بود که با همشاگردی‌ها و آموزگار آمریکاییش گروه "فوج نجات" را در پشتیبانی از جنبش مشروطه و نبرد با قزاقان تزاری روس تشکیل داد : " آه
کاوه راد ، وکیل دادگستری به قربانیان سفارش کرده که در همان ساعت نخست پس از که بهت‌زده هستند و امکان دارد که کارهای "هیجانی" کنند ، با یک شخص مورد اعتماد تماس بگیرند تا به آنها کمک کند که آثار جرم را در اثر اشتباه از میان نبرند . او می‌گوید: " پیش از معاینه کامل از سوی پزشک قانونی ، مدارک و شواهد را از میان نبرید . حمام نروید و دندانهای خود را مسواک نزنید . جامه‌های خود را با دقت کامل در بیاورید و در پلاستیک تمیز دربسته‌ای نگهداری کنید .
اویغور‌ها کیستند و چه بستگی تاریخی با ایران دارند؟ علیرضا مناف زاده ب خش عمدۀ فرهنگ اویغورها ایرانی است . مورخان خاستگاه اویغورها را کرانه رود اِرقون می‌دانند که از کوه‌های قراقوروم در مغولستان درونی» در اپاختر خاوری چین سرچشمه می‌گیرد و به رود آمور می‌ریزد . بر روی تخته سنگی که در ویرانه‌های شهر اُردوبالیق» در کنار رود اِرقون یافته‌اند ، تاریخِ به نیرو رسیدنِ بوُقوخاقان ، بزرگ‌ترین شاه اویغور و کوچ تیره او را به بیابان کنده کاری کرده‌اند .
آرمان جاویدان از سال 1370 هجری خورشیدی برابر با 1991 میلادی که با فروپاشی امپراتوری اهریمنی شوروی ، کشورهایی ساختگی سر برآورند که بسیاری از آنها به زور از ایران جدا شده بودند ، کشور ساختگی دیگری بنام ترکیه ، سرمایه گذاری های فرهنگی و ی بسیار گسترده ای در این سرزمین ها انجامید. از ساختن مدرسه و آموزش درسها آنچنان که خود می خواهد تا پذیرش دانشجو این سرزمین ها در دانشگاه های کشور خود . از ایستگاه های رادیویی که تاریخ را آنچنان که ترکیه دوست داشت می گفتند
مهندس حمید رمضانی در سال 1370 که نیروی انتظامی تشکیل شد ، طراحان نشان و جامه پلیس بر آن شدند تا به درجه داران همچون افسران و سرداران اجازه دهند درجه خود را بجای روی آستین جامه خود بر شانه های خود بگذارند. برای این کار هم گونه ای نشان ، ویژه درجه داران طراحی کردند که از گروهبان سه تا استوار تمام را در بر می گیرفت. خوشبختانه ناجا پس از چندین سال به نادرستی این کار پی برد و دوباره همچون دیگر نیروهای سپاهی کشور ، آنرا به روی آستین برای درجه داران بازگرداند.
ربابه مرادوا اشراقی در سال ۱۳۱۲ در اردبیل زاده شد. پدرش قرآن‌خوان بود اما با موسیقی جز مذهبی هم میانه خوشی داشت و بازدار راه پیشرفت فرزندانش نشد و می‌گفت: "خداداده را نباید رد کرد ، باید پروراند ". او آوای خوشی داشت و هشت ساله بود که در تعزیه‌ها نقش زینب را می‌گرفت و خوش می‌خواند . 13 ساله بود که او را وادار کردند در کنسرتی برای سران خودفروخته فرقه دموکرات آذربایجان ترانه بخواند و در همان سال پس از رانده شدن فرقه از سوی آذری ها و گریز آنها از ایران با
می‌گفت: آفت فرهنگ، خرده‌دانش است . رحیم رضازاده ملک در سال ۱۳۱۹ در مراغه زاده شد . پدرش کارمند گمرک و مادرش آموزگار بود و هردو ذوق چامه داشتند . او دبستان و آغاز دبیرستان را در تبریز(شهر شماره یک ایرانو جهان) بود و سه سال آخرِ دبیرستان را در مدرسه نظام در تهران گذراند اما چون به نیروهای چپ گرایش داشت از ارتش کناره گرفت و به اقتصاد روی آورد . 24 ساله بود که در رشته حسابداری و حسابرسی از دانشکده شرکت نفت ، کارشناسی گرفت و دو سال پس از آن این دانش آموختگی را

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها